اندک مایه ای از اذان مغرب گذشته بود که شد آنچه نباید میشد...
معلوم بود حاج آقا تازه از راز و نیاز و طاعت و عبادت خداوندگار جهانیان فارغ شده بود و همچون رستم دستان سربلند و خرامان خرامان از درب مسجد برون میشد . انگاریدم ( گمان بردم ) که خود را میان حاله ای از نور میپندارد .
القصه...
خدا نصیب ارتش سرخ چین نکند انچه به ما مرحمت نمود . در همین اوضاع و احوال ورانداز کردن استاد (حاج آقا) بودم که ناگهان آتشفشانی عظیم تکانی خورد و غرشی کرد و ماگما و خاکستر بود که فوران میکرد .
اگه منظور از آتشفشان و ماگما و خاکستر رو نمیفهمید بازم به عنوان مطلب رجوع کنید
اخه نوکرتم حاجی جون شما تو این n سالی که از خدا عمر گرفتی هنوز تفاوت خیابون و WC رو درنیافتی ؟
حیف بعید میدونم این استادان اهل نت و وب و اینا باشن که یه وقت احتمال داشته باشه بیان این مطلب رو بخونن اگر نه که حرف زیاد داشتم باهاشون .
البته به در گفتم دیوار بشنوه . آخه میگن اگه پیام رو مستقیم به این جک و جوانان منتقل کنی اثر نمیزاره .حالا گوش کن عزیز جان . جای آب دهن تو خود دهنه . اسمش روشه . آب دهان . البته قورتش هم میتونی بدیا درد نداره...